نکات پروژه: من از این کلاس به عنوان یک روش پیشنهادی برای ایجاد طرح کلی صحنه و تبدیل آن به صحنه استفاده می کنم. من از روش دانههای برف برای آمادهسازی استفاده میکردم، اما همیشه پیدا کردم که اولین صحنهام نیاز به کار زیادی دارد
خلاصه داستان: در صحنه اول، قهرمان داستان، زاچیرو، به همراه Wraith، Rem و Abraxis، شخصیت هایی که همگی در این داستان نقش ایفا می کنند، معرفی می شود.
این صحنه آنها را با زاچیرو معرفی می کند که به تازگی گروه مشروب خورده است، و در مورد الیاس، پسر جوانی که توسط آبراکسیس به فرزندخواندگی پذیرفته شده است، صحبت می کند، و در مورد اینکه چگونه او اخیراً شغلی را ایجاد کرده است - تنها چیزی که از او خواسته شده است انجام دهد این است. وارد شوید، اطلاعات و یک تراشه داده را بدزدید و دوباره خارج شوید. در عوض، او موفق می شود چند نفر از افراد عالی رتبه کورپو را بکشد و رئیس سپاه را زخمی کند.
خشمگین، هر سه در مورد اینکه بهترین برنامه برای برخورد با جوان چیست بحث میکنند و توافق میکنند که برای امنیت طایفه، پسر جوان از قبیله حذف شود و مدت خود را در زندان بدون وابستگی بگذراند تا یاد بگیرد. درس اواکثر قبیله این کار را در یک نقطه یا زمان دیگر انجام دادند و این یک معجزه بود که این مدت طول کشید تا به آنجا برسیم.
آبراکسیس پیشنهاد میکند که پاییز را نیز بپذیرد، زیرا افراد زیادی کشته شدند و باید بدهی پرداخت شود، و این نباید بر دوش قبیله باشد. Wraith موافقت میکند و به آبراکسیس یادآوری میکند که پس از ترک آنها دیگر راهی برای بازگشت به قبیله وجود ندارد و از آن محافظت نخواهند داشت.
زاچیرو مخالفت می کند و به آنها می گوید که کاری که انجام داده اند بر اساس لطف هایی است که قبلاً برای قبیله انجام شده است، اینها در ازای آن لطف بودند. رایت به آنها میگوید در حالی که از کاری که زاچیرو برای ساخت این اثر انجام داده است قدردانی میکند، اما این لطفها به هدر میرود.
زاچیرو با اکراه این تصمیم را پذیرفت و با این کار همراه شد. آبراکسیس، در آن لحظه رسما گروه را ترک کرد، با این حال، یک کار باقی مانده بود، حذف خالکوبی قبیله.
همه به کلن هال سفر می کنند و کار انجام می شود آبراکسیس موقعیت فیکسر را به زاچیرو پیشنهاد می کند.
تمرین 1: حرکت
حرکت شروع: شخصیت برجسته ای که چند نوشیدنی را روی میز محل بحث می گذارد و به همه اطلاع می دهد که مشکل بزرگی وجود دارد که باید حل شود.
حرکت پایانی: اعضای قبیله تصمیم گرفتهاند که چه کاری انجام دهند، و مکان فعلی را ترک میکنند تا در مورد آن تصمیم اقدام کنند.
متن این داستان چیست: هویت، هم از منظر قهرمان داستان به آن نگاه میشود، هم اینکه چگونه کارشان را انجام میدهند و هم شخصی که با آن روبرو میشوند. مسئله هویت و یافتن جایگاه آنها در جهان چند بار در این مورد مطرح می شود.
تمرین 2: تجزیه و تحلیل در حالی که به نظر می رسد این صحنه صحنه ای است که در آن، حداقل، در اکثر موارد، نشسته انجام می شود، باید این باشد که شخصیت ها، حتی اگر ممکن است نشسته باشند، باز هم از نظر فیزیکی به بسیاری از موارد واکنش نشان دهند. آنچه در صحنه رخ می دهد
من میخواهم از این صحنه برای انتقال وضعیت شخصیتها استفاده کنم، و در حالی که نمیخواهم به صراحت آنچه را روی پرده اتفاق افتاده نشان دهم، میخواهم این حس را منتقل کنم که وقتی رویدادی مانند این اتفاق میافتد، چیزهای زیادی باید در نظر گرفته شود، و اینکه چگونه اتفاق میافتد. به طور معمول با آن برخورد می شود.
صحنه نوشته شده:
زاچیرو می گوید: "ما یک مشکل بزرگ داریم."سه نفری که پشت میز نشسته بودند، همگی با سردرگمی واکنش نشان دادند در حالی که زاچیرو سینی نوشیدنی ها را روی زمین گذاشت، قبل از اینکه روی صندلی خود بیفتند. الیاس در یک سلول زندان است، با چندین عضو هیئت مدیره اتراس کشته شده و رئیس آن به شدت مجروح شده است. تماس من در پلیس به من می گوید که الیاس را در آنجا پیدا کردند که غرق در خون بود، در یک دست چاقو و در دست دیگر اسلحه.
سکوت حاکم شد، هیچ کس کاملاً نمی دانست چگونه باید واکنش نشان دهد، آبراکسیس، تعمیرکار قبیله، شوکه شده به زاچیرو نگاه کرد و آنچه را که تازه شنیده بود باور نکرد. رایت، رهبر قبیله، و رم، دست راست، هر دو ساکت بودند و در مورد پیامدهای آن چه پیش آمده بود، غرق می شدند.
Wraith گفت: «از گفتن Abraxis متنفرم، اما فرزند شما همیشه درگیر مسئولیت بوده است. ابراکسیس طوری در خودش مچاله شد که انگار تمام باد از او بیرون کشیده شده بود. در آن مرحله هیچ پاسخی وجود نداشت، فقط سوالات بیشتری وجود داشت."زاچیرو، میدونی این یعنی چی درسته؟"
"البته، بچه باید برود، نه اینکه بگوییم چقدر این برای من بد به نظر می رسد، با توجه به اینکه چقدر لطف کرده ام تا حتی او را به آنجا ببرم."زاچیرو با سر در دستانش به جلو خم شد."لعنتی، این بدتر از چیزی است که فکر می کردم، می دانستم که باید به جای آن می رفتم، اما نه، آنقدر احمق بودم که به او فرصتی برای اثبات خود دادم."
آبراکسیس گفت: «این به تو چیرو نیست."این به عهده من است، من بودم که شما را متقاعد کردم که او را به جای شما رها کنید، هر چند حق با شماست، واقعاً باید این شما می بودید، نمی دانم به چه فکر می کردم."آبراکسیس سعی کرد به زاچیرو، که به نظر متقاعد نشده بود، اطمینان دهد.
آبراکسیس گفت: «وریت»."من را ول کن، این به عهده من است، نه زاچیرو، من بودم که آنها را متقاعد کردم که پسر احمقم را رها کنند، نه آنها."رایت بین زاچیرو و آبراکسیس نگاه کرد.
«من موافقت میکنم، به یک شرط، شما بدهیهای مردمی را که زاچیرو از آنها درخواست کرده است، بازپرداخت کنید. آنها به خاطر تصمیمی که شما گرفتید، سزاوار این نیستند که چهره خود را از دست بدهند.»لحن شدیدی در صدای رایت وجود داشت که به جلو خم شد تا به آبراکسیس نگاه کند، نور قرمز از تابلوی نئونی بالای جایی که آنها نشسته بودند و قاب چهره او را می گرفتند و از پوست تقریباً سیاهش منعکس می شد.
"این یک خانم مشخص است، من می خواستم به هر حال این کار را انجام دهم، من هستم، ثابت کننده بودم، و تا جایی که به هر کسی مربوط می شود، این به عهده من است، زیرا من کسی بودم که برای آن تصمیم می گرفتم."ابراکسیس آنها را تصدیق کرد و خود را صاف کرد."من یک درخواست نهایی دارم، چیرو به جای من ثابت می شود، آنها تنها کسی هستند که برای به پایان رساندن کاری که من شروع کردم اعتماد دارم."
زاچیرو نفسی لرزان بیرون میدهد و از دستهای آنها و به آبراکسیس نگاه میکند. من به براکس شک دارم، هر چند هر کاری از دستم بر بیاید انجام خواهم داد، فکر نکنید که هیچ کس دیگری در این قبیله وجود داشته باشد که به اندازه کافی قادر به ایفای نقش باشد. آبراکسیس به پاسخ زاچیرو می خندد و سرش را تکان می دهد.
"تو یک یاچی هستی، چیرو - من مطمئن هستم که کار بزرگی انجام خواهی داد."رایت با اطمینان خرخر کرد، رم نیشخندی زد و سرشان را تکان داد.
"من یک یاچی هستم، بله، اما وقتی بچه بودم دنیای Corpo را ترک کردم و باید به شما یادآوری کنم که 20 سال پیش بود."زاچیرو با ناراحتی روی صندلی جابجا شد."ریث، رم، تو رهبری قبیله را برعهده داری، در این مورد چه می گویی."هر دو ساکت نشسته بودند، رم فقط شانه هایش را بالا انداخت، انگار که نظری در این مورد ندارند، از طرف دیگر، رایت در فکر فرو رفته بود.
"منظورم این است که شما بهترین گزینه ای هستید که ما داریم، شما تماس هایی دارید، و به نظر می رسد افراد بیشتری با قراردادها و مشاغل برای قبیله دیر وقت به شما مراجعه می کنند، منطقی است."زاچیرو به عقب خم شد، خنجری که به ران آنها چسبیده بود به طرف صندلی تکان می خورد و به طرز دردناکی به آنها یادآوری می کرد که چه اتفاقی باید بیفتد. زاچیرو نوشیدنی آنها را برمی دارد و یکباره آن را آب می کند.
از برهم زدن این موضوع متنفرم، اما هر چه زودتر براکس را رها کنیم و به او اجازه دهیم بازپرداخت بدهیها را انجام دهد، زودتر میتوانیم به مشتریان خود اطمینان دهیم که این موضوع را تحت کنترل داریم.»با تکان دادن سر، جلسه را به پایان میرسانند، نوشیدنیهایشان را تمام میکنند و بیرون میروند و موافقت میکنند که در سالن کلن ملاقات کنند.